17 و 18 ماهگی جانکم
آقا شهراد در مرداد ماه سال1393 به شهر کرمانشاه برای شرکت در مراسم عروسی سفر کرد
تو این عکس مثل شاهزاده ها خیلی شیک و با کلاس تو ماشین نشستی تا به باغ برسیم آخ که چقدر تو عشقی...
مثل همیشه تو عروسی خیلی پسر خوب و ماهی بودی تو بغل همه میرفتی اصلا اذیت نکردی اینقدر تو فضای باغ برای خودت گشتی و بازی کردی و نانای کردی که از خستگی تو اون سرو صدا خوابت برد عزیز دلم.به من و بابا هم در کنار شما خیلی خوش گذشت واقعا در کنار هم خوش بودیم و البته خدا روشکر سفر خیلی خوبی داشتیم
بارها و بارها خدای بزرگ و مهربونم رو به خاطر وجود این پسر عزیز و دوست داشتنی شکر میگم و ممنونم که منو لایق دونسته تا مادر همچین فرشته نازی باشم خداجون ممنونم
و حالا گردش آقا شهراد گل در کاخ موزه سعد آباد
باغ ِ گل کنار ِ چشم های تو بی طراوت است...
تو از بس برای من عزیزی !
خودم را فراموش کرده ام ...
تو کودکی های منی یا کودکی های پدرت ؟
تو کدام ِ مایی ؟
که انقدر دلنشین و ُ دلبرانه ای !
فدای تو تمام ِ لحظه های من.
شهراد زیبای من اینم دو تا عکس از اولین باری که موهای شمارو اصلاح کردیم که البته من اصلا دوست نداشتم اینقدر کوتاه بشه ولی اشکال نداره عزیزم تو همه جوره زیبایی و خدارو شکر رشد موهات خوبه و داره خیلی زود بلند میشه
این هم یه عکس خیلی خوشگل از لالا کردن شاه پسرم تو بغل خرسی که خیلی دوستش داره
قرار است با تو راه روم
كه ياد بگيري ...زمين نيفتي.
و هزار قرار ديگر
كه فقط خدا ميداند چقدر شنيدني و ُ ديدنيست.
تو از خورشيد هم براي من گرم تري
از ماه هم زيبا تري
از ستاره هم مهم تري
جانكم.... فداي كودكانه هايت شوم.
مامان نوشت: دوستت دارم