شهرادشهراد، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره

شهراد پادشاه جوانمرد

اردیبهشت و خرداد ...

1394/3/2 15:44
نویسنده : ماه مهربان
226 بازدید
اشتراک گذاری

الان که دارم برای پسر یکی یدونم مینویسم وارد خرداد ماه شدیم و من تو این روزا سعی میکنم تا جایی که امکان داره قند عسلی رو ببرم بیرون تا از هوای بهاری نهایت استفاده رو ببره و حسابی تو محیط پارک بازی کنه البته بعضی روزها واقعا هوا گرمه و سعی میکنم این برنامه رو تو بعد ازظهر داشته باشیم که کمی هوا خنک تر میشه یعنی اگه بخوام یه روز خدایی نکرده شهراد رو نبرم پارک که اصلا و به هیچ عنوان شازده به ما تخفیف نمیده و خیلی شیک کفششو میپوشه و میره جلوی در می ایسته و میگه

مامانی خدافظ من رفتم 

و این جمله رو بار ها و بارها تکرار میکنه تا اینکه منم برم لباس بپوسم و آقا شهراد و ببرم پارک تا به هدفش برسه 

آخه پسر من مامانی یه عالمه کار داره که باید به اونا هم برسه

چه میشه کرد ما همیشه تسلیم اوامر ایشون هستیم چون میدونیم که فرسته کوچولوی ما واقعا چیز زیادی از ما نمیخواد فقط میخواد بازی کنه و این حق مسلمشه

و از حق نگذریم که واقعا منم در کنار پسر دردونه لذت میبرم و از این که میبینم به خوبی راه میره و فعالیت داره و با بچه ها بازی میکنه واقعا خداروشکر میکنم این نشاط و شادی و تحرک نهایت سلامت یه بچه ست

خدایا ممنونم

 

 

 

 

 

 

 این روزا من و شهراد جونی داریم رو یه پروژه خیلی مهم کار میکنیم که البته صد درصد صبوری می طلبه اون هم خداحافظی گل پسرم با پوشک هست

اوایلش واقعا برام سخت بود چون خیلی موضوع مهم و حساسیه کاملا باید در کمال آرامش و خونسردی این کار انجام بشه به لطف خدای مهربون این کار هم موفقیت آمیز بود بعد از گذشت بیش از  دوهفته با همه تشویقا و نوازشا و جایزه ها بالاخره شازده کوچولو اون جمله طلایی رو فرمودند و من و یه جماعتی رو خوشحال کردند 

البته پروژه هنوز بسته نشده و همچنان ادامه داره تا کاملا این موضوع ملکه ذهن ایشون بشه

شهرادم واقعا از صمیم قلب برا این موضوع خوشحالم 

با تمام سختیاش ولی بالاخره در حال انجامه

 

پسر نازنینم:

هدیه الهی ،فرشته کوچولوی من

وقتی دستهای کوچولوت رو دور گردن مامانی سفت و محکم حلقه میکنی و با لحن شیرین و صدای زیبا و کودکانه ات به من میگی مامانی دوستت دارم ،کاش میدونستی چه لذتی داره و چه انرژی و عشق زیادی رو به جسم و جان مامان روونه میکنی کاش میدونستی وقتی پاک و بیریا به بابای مهربون میگی بابا خسته نباشی و صورت بابا رو میبوسی اون لحظه بابا واقعا خستگی از تنش در میره و پر از انژی میشه برا بازی با مهربون ترین پسر دنیا

واقعا از خدای بزرگ.ممنونم به خاطر این عشق و محبتی که ما رو بیش از پیش عاشق شهراد نازنینم کرده

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)