شهرادشهراد، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 22 روز سن داره

شهراد پادشاه جوانمرد

دفترچه خاطرات

1392/4/7 16:25
نویسنده : ماه مهربان
369 بازدید
اشتراک گذاری

به دنیا اومدن شهراد این هدیه الهی:

ساعت 7 بعد از ظهر روز یکشنبه 29 بهمن ماه سال 1391 من و بابا به همراه خاله و مامان جون حرکت کردیم به سمت بیمارستان نیکان چون دیگه وقتش بود که فرشته کوچولو  پا به این دنیا بذاره.ساعت 9 و 30 دقیقه شب چشمای قشنگتو به روی این دنیا باز کردی.همون موقع خانم دکتر باوریان شمارو به من نشون داد تا ببینم چه هدیه قشنگی رو خدای مهربون به ماداده.وقتی صدا توشنیدم و روی ماهتو دیدم خیلی هیجان زده بودم خدا رو شکر کردم که یه دسته گل سالم و خوشگل به ما هدیه داده. از خدای بزرگ و مهربونی که تجربه مادر شدن رو به من عطا کرده میخوام تا کمک کنه به  نحو احسن و  به بهترین شکل از این فرشته کوچولو مراقبت کنم.بعد از من اولین کسی که شمارو دید بابا مهدی بود اونم پشت در اتاق عمل منتظر بود تا خبر به دنیااومدن شما رو بشنوه. بعد از چند دقیقه ما اومدیم توی بخش از چشمای بابایی معلوم بود خییلی هیجانزده شده. بابا مهدی یه پدر نمونه و یه دوست خوبه  

 

 

پسر جوانمردم به دنیا خوش اومدی

  

   شکلکهای جالب آروین

 

ختنه شدن قند عسل:

 صبح روز چهارشنبه 92.01.28 من و بابا مهدی همراه مامان فریده قند عسلمو بردیم درمانگاه برایختنه.شهراد مامان خیییلی زیاد گریه کردی هیچ وقت اوون چهره گریونت با اوون چشمای اشک آلودت ازذهنم بیرون نمیره.اون لحظه که خانم پرستار منو صدا زد و شما رو تو بغلم داد خیلی برام درد ناک بود تحمل اشک ریختنت برام خیلی سخت بود. به هر حال این کارم باید انجام میشد تا پسرپهلوونم ایشالا همیشه سالم باشه و مریض نشه اون روزم با کلی گریه و زاری بی تابی گذشت. یه بار بزرگ از رو دوش من و بابایی برداشته شد. خدا رو شکر...

اینم یه عکس ازفردای اوون روز از چشمای خوشگلت معلومه که زیاد حال و حوصله نداری

 

ziba 

واکسن دو ماهگی:

شنبه 1392.01.31 آقا شهراد واکسن دو ماهگی شو زده 

اینم چند تا عکس یادگاری توی این عکس جای واکسن جیگر طلای مامان معلومه آخخخخخخخخخخخی

 شکلکهای جالب و متنوع آروین

واکسن چهار ماهگی:

پنج شنبه 1392/03/30 شمارو بردیم تا واکسن چهار ماهگی تو بزنی دو روز بود که اصلا حال خوشی نداشتی و همش گریه و بیقراری میکردی.

خدا رو شکر بعد از دوروز بهتر شدی ولی بازم جای واکسنت درد میکرد این عکسا رو برات گرفتم تا یادگاری برای قند عسلم بمونه

پسرم حوصله نداره آخه جای واکسنش درد میکنه ای جانم....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)