خرداد و تیرماه ۱۳۹۷
خرداد و تیرماه ۱۳۹۷
اوایل خرداد ماه ما شاهد اولین نمایش کار گروهی شهراد جان در کنار همکلاسیهای کوچولوش بودیم.اجرای خیییییلی شیرین و بانمکی بود و ما ذوق زده از دیدن اولین گام موفقیت شهراد جان در عرصه موسیقی به عنوان تماشاچی کللللللی کیف کردیم و لذت بریدم ....
این اولین اجرای گروهی شهراد جان بود که درکنار مربی خییلی مهربون و پرتلاش شون در کلاس ارف با به نمایش گذاشتن این کار گروهی مختصر و مفید و البته شیرین حسااابی خستگی ما به در شد ومصمم تر و پرانرژی تر از قبل پیش میریم به سوی همراهی هر چه گرمتر شهرادم برای موفقیتهای پیش رووو انشالله..
خداروشکر به خاطر دیدن این صحنه...
یه عصر لذت بخش آدینه در کنار خانواده دوست داشتنی جاااانم (باشگاه بانک مرکزی)
که شهراد جانم در کنار دختر دایی ها و پسر دایی کوچولوش حسابی بازی کردن و بهشون خوش گذشت
خدایا ممنون به خاطر نعمت خانواده ...
۱۰ تیر ماه روزی که خدای مهربون یه فرشته کوچولو به ما هدیه داد و شهراد جان پسر عمو دار شد، اونم چه پسر عمووووی نااااااز و دوست داشتنیی
رایان عزیزم خوش اومدی به این دنیااا...
هیومن پارک و دکتر لند مجموعه دارآباد
دکتر کوچولوووووو
۱۳ مرداد شبی که ما دهمین سالگرد ازدواجمون رو کنار هم ❤(۳ تایی)❤در مجموعه تفریحی بانک مسکن جشن گرفتیم و خوشحالی کردیم و خوش گذروندیم...
در پنج سال و شش ماهگی اولین دندونای شیری شهراد جان افتادن
و من کاملا بی اختیار بغض کردم و یاد اون روزی افتادم که رویش اولین دندونهای شیری شهراد جان رو دیدم و ذوق زده شدم و عکس یادگاری گرفتم...
چه زود زمان میگذره و چه زود بزرگ شدی جانکم .
خداروشکر که من خوشحال و خرسندم از اینکه لحضه لحضه اتفاقات شیرین شهرادم رو درک کردم و خوشحالی کردم و با افتخار مادر خانه داری هستم که با شهرادم بچگی کردم و بزرگ شدم رشد و پویش شهرادم رو ثانیه به ثانیه لمس کردم و لذت بردم...
خدایا ممنونم برای داشتن شهرادم که به من لذت مادر بودن رو چشاند.
و بازهم حیرت زده از اینکه انگار مثل یه خواب و خیال شیرین تمام روزهای کودکی و نوزادی میگذرن و شهرادم در آستانه ورود به پیش دبستانی هست و کارهای مربوط به ثبت نام انجام شده
و من از صمیم قلبم برای شهرادم و همه بچه های خوش ذوق واستعداد سرزمین طلب خیر و موفقیت میکنم...
شهراد بی دندون من❤
و این هم شهراد پنج ماهه من که دوتا مروارید سفید در آورده بود
خدایا شکرت برای دیدن تمام این روزها
این اولین اجرای گروهی شهراد جان بود که درکنار مربی خییلی مهربون و پرتلاش شون در کلاس ارف با به نمایش گذاشتن این کار گروهی مختصر و مفید و البته شیرین حسااابی خستگی ما به در شد ومصمم تر و پرانرژی تر از قبل پیش میریم به سوی همراهی هر چه گرمتر شهرادم برای موفقیتهای پیش رووو انشالله..
خداروشکر به خاطر دیدن این صحنه...
یه عصر لذت بخش آدینه در کنار خانواده دوست داشتنی جاااانم (باشگاه بانک مرکزی)
که شهراد جانم در کنار دختر دایی ها و پسر دایی کوچولوش حسابی بازی کردن و بهشون خوش گذشت
خدایا ممنون به خاطر نعمت خانواده ...
۱۰ تیر ماه روزی که خدای مهربون یه فرشته کوچولو به ما هدیه داد و شهراد جان پسر عمو دار شد، اونم چه پسر عمووووی نااااااز و دوست داشتنیی
رایان عزیزم خوش اومدی به این دنیااا...
هیومن پارک و دکتر لند مجموعه دارآباد
دکتر کوچولوووووو۱۳ مرداد شبی که ما دهمین سالگرد ازدواجمون رو کنار هم ❤(۳ تایی)❤در مجموعه تفریحی بانک مسکن جشن گرفتیم و خوشحالی کردیم و خوش گذروندیم...
در پنج سال و شش ماهگی اولین دندونای شیری شهراد جان افتادن
و من کاملا بی اختیار بغض کردم و یاد اون روزی افتادم که رویش اولین دندونهای شیری شهراد جان رو دیدم و ذوق زده شدم و عکس یادگاری گرفتم...
چه زود زمان میگذره و چه زود بزرگ شدی جانکم .
خداروشکر که من خوشحال و خرسندم از اینکه لحضه لحضه اتفاقات شیرین شهرادم رو درک کردم و خوشحالی کردم و با افتخار مادر خانه داری هستم که با شهرادم بچگی کردم و بزرگ شدم رشد و پویش شهرادم رو ثانیه به ثانیه لمس کردم و لذت بردم...
خدایا ممنونم برای داشتن شهرادم که به من لذت مادر بودن رو چشاند.
و بازهم حیرت زده از اینکه انگار مثل یه خواب و خیال شیرین تمام روزهای کودکی و نوزادی میگذرن و شهرادم در آستانه ورود به پیش دبستانی هست و کارهای مربوط به ثبت نام انجام شده
و من از صمیم قلبم برای شهرادم و همه بچه های خوش ذوق واستعداد سرزمین طلب خیر و موفقیت میکنم...
شهراد بی دندون من❤
و این هم شهراد پنج ماهه من که دوتا مروارید سفید در آورده بودخدایا شکرت برای دیدن تمام این روزها
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی
