شهرادشهراد، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره

شهراد پادشاه جوانمرد

آقا شهراد 2 ساله در آتلیه

  بدون شرح... با این که تو آتلیه اصلا دوست نداشتی با ما همکاری کنی و همش دوست داشتی بری دنبال بازی و جستجو ولی خداروشکر نسبتا عکسات خوب از آب در اومد این هم یادگاری از 2 سالگی عشقم  از خدای بزرگ به خاطر این عشق ممنونم تنها دوست داشتنت کافی نیست تو معصوم ترین و زیباترین و کامل ترین هدیه خدایی از او میخواهم یاریمان کند تا بتوانیم راهنما و یاری رسان بی نقصی برای رسیدنت به والا ترین جایگاه ها باشیم  موفق باشی و سربلند  و بدان که میخواهم هر جا که هستی در هر مقام و جایگاهی وسیع باش و سر به زیر و با ایمان تو را به دستان مهربان خودش میسبارم   ...
6 اسفند 1393

جشن میلاد 2 سالگی...

  سپاس از تو که بهترینی  جشن تولد دوسالگی شهرادم  همون جوری که برنامه ریزی شده بود به بهترین شکل ممکن برگزار شد و حضور سبز عزیزانمون واقعا این شب رو برای ما قشنگ تر و به یاد ماندنی تر کرد شور و شوق من و بابای مهربون و همراهی عاشقانه بابا برای برگزاری این جشن وصف نشدنیه چون هر دوی ما میخواستیم تو این شب خاطره انگیز شاد باشیم ازاینکه شهراد نازنین رو توی زندگیمون داریم به لطف خدای بزرگ والبته هنر نمایی شهراد نازنینم به همراه عموی مهربونش تا همیشه عمر تو صفحه بهترین خاطراتم ثبت شد  عزیز نازنینم برای خاطره سازی این شب قشنگ که خدای مهربون فرشته زیبای خودشو به ما هدیه داد چند تا از عکساتو گ...
4 اسفند 1393

گذری در 22 ماهگی شهرادم

مشهدی شهراد خان: آقا شهراد ما برای زیارت امام رضا به شهر مقدس مشهد سفر کرد زیارت قبول پسرم... این اولین سفر زیارتی گل پسرم بود اینجا همون طور که پیداست تو لپ شهراد جونم یه شکلاته که اونو یکی از خدام بهش داد این بهونه ای شد تا هر وقت وارد حرم میشدیم شهراد جان با صدای بلند میگفت:آقا شکلات بده... و از اونجایی که قند عسل ما همیشه و همه جا آماده برای کنجکاوی کردنه توی حرم هم وسیله بازی خودشو پیدا کرد و بازی جدیدشم اختراع کرد و یه دل سیر بازی کرد من هم که طبق معمول علاوه بر این که تماشاچی بودم و حواسم به این بوده عزیز دلم به خودش آسیب نزنه این ل...
24 دی 1393

20 و 21 ماهگی دردانه من...

شهراد نازنینم حالا دیگه به راحتی کلمات بیشتری رو نسبت ماه های پیش میگی از این بابت واقعا خداروشکر میکنم که به گل پسر من قدرت تکلم داده . البته عسل من جمله های دو کلمه ای هم میگه مثل:بابا بیا،نی نی رفت،بریم تاب بازی،مامان پاشو،قاشق بده و خیلی از چیزای دیگه  خدایا ممنونم به خاطر این همه نعمت... خیلی پسر ددری هستی و خیلی دوست داری تو محیط بیرون از خونه راه بری و بازی کنی من وبابا همه سعی مونو میکنیم تا از این نظر هم شما از ما کاملا راضی باشی  اینجا دریاچه چیتگره و تو یه روز آفتابی پاییزی فصل آبان شما رو آوردیم تا حسابی بازی کنی و هوای تازه بخوری و شاد باشی تا ما هم از شادی شما لذت ببریم خدایا ممنونم که م...
8 آذر 1393

19 ماهگی

   عزیز دل مامان و بابا توی 18 و 19 ماهگی خیلی از کلمات و اسم ها رو میگه ،خدای بزرگ و مهربون رو شکر میکنم برای اینکه از این لحاظ هم شهرادم خیلی باهوش و بادقت هست و کلمات و بادقت گوش میده  اونها رو میگه و تکرار میکنه. شهراد نازنینم تقریبا اسم هر چیزی رو که برات تکرار میکنیم شما هم سعی میکنی که اونو بگی مثل پارک،تاب بازی،به به،آبه،اسم عموها و اسم خاله جون،دایی،عمو،دد،قاشق،کفش ،عینک ،کلاه و  البته خیلی از چیزای دیگه ... خلاصه سعی میکنی هر چیری که میخوای به خوبی مارو متوجه منظورت  میکنی عزیز دلم خیلی خیلی شیرین و بانمک کلمه ها و اسم ها رومیگی و واقعا همه رو بیش از پیش عاشق خودت کردی...  عاشق تاب بازی و سرس...
2 مهر 1393

17 و 18 ماهگی جانکم

آقا شهراد در مرداد ماه سال1393 به شهر کرمانشاه برای شرکت در مراسم عروسی سفر کرد   تو این عکس مثل شاهزاده ها خیلی شیک و با کلاس تو ماشین نشستی تا به باغ برسیم آخ که چقدر تو عشقی... مثل همیشه تو عروسی خیلی پسر خوب و ماهی بودی تو بغل همه میرفتی اصلا اذیت نکردی اینقدر تو فضای باغ برای خودت گشتی و بازی کردی و نانای کردی که از خستگی تو اون سرو صدا خوابت برد عزیز دلم.به من و بابا هم در کنار شما خیلی خوش گذشت واقعا در کنار هم خوش بودیم و البته خدا روشکر سفر خیلی خوبی داشتیم بارها و بارها خدای بزرگ و مهربونم رو به خاطر وجود این پسر عزیز و دوست داشتنی شکر میگم و ممنونم که منو لایق دونسته تا مادر همچین ف...
21 مرداد 1393

16 ماهگی آقا شهراد

همیشه به سفر گلم آقا شهراد در 16 ماهگی به نوشهر(متل بانک مرکزی) سفر کرد  قند عسل تشریف بردن لب دریا آفتاب بگیرن پسر نازنینم این سفر هم خدارو شکر در جوار شما خیلی خیلی به ما خوش گذشت  از همه مهمتر این که شما هر چقدر می خواستی بازی کردی و حسابی از فضای باز استفاده کردی یا لب دریا بودی و شن بازی میکردی یا سوار تاب و سرسره بودی من و بابا هم در کنار شما از بازی کردن با قند عسلمون لذت میبردیم  خیلی سفر عالی و خوبی بود واقعا خوش بود.    اینجا سد خدکی آویدره که یکی دوساعت هم اونجا بودیم  این عکسا رو با سختی از شما گرفتم چون همش دوست داشتی راه بری و...
17 خرداد 1393

کفش هایم کو؟؟؟

                                                           حالا که قدم به قدم راه میری قدم هات رو محکم بردار تا هیچ چیزی نتونه تورو به زمین بزنه نه نه اصلا اشکالی نداره  زمین خوردن خوبه باید زمین خورد تا بلند شدن رو یاد گرفت  زمین بخور ولی بلند شو.... حالا بازهم محکم تر قدم بردار تا برسی اگر نرسیدی مهم نیست مهم اینه که توی راهت خوب گوش کنی(تا نگردی آشنا زین پرده رازی نشنوی) پس محکم قدم بردار و خوب گوش کن... همیشه رفتن رسیدن نیست اما برای رسیدن چاره ای ...
24 ارديبهشت 1393

نوروز 1393

شهراد نازنینم،هدیه آسمونی من این دومین سالیه که شما در کنار سفره هفت سین ما هستی از خدای بزرگ میخوام که این چشم و چراغ زندگی ما همیشه شاد سالم و موفق باشه الهی آمین ... من و بابا از خدای خوب و مهربون بهترین عیدی عمرمون رو گرفتیم اون هم وجود پاک و معصوم گل پسرمونه  تو بهاری؟ نه بهاران از توست تو گل سرخ منی تو گل یاسمنی تو چنان شبنم پاک سحری ؟ نه از آن پاکتری تو بهاری ؟ نه  بهاران از توست از تو می گیرد وام  هر بهار اینهمه زیبایی را    هوس باغ و بهارانم نیست  ای بهین باغ و بهارانم تو! تو توانایی بخشش داری دستهای تو توانایی آن...
24 فروردين 1393

جشن یک سالگی پسر جوانمردم

نيما يوشيج در جشن يك سالگي فرزندش نوشت   پسرم    يك بهار، يك تابستان ، يك پاييز و يك زمستان را ديدي از اين پس همه چيز جهان تكراريست جز مهربانی   والا مقام باشی انشاالله...    چه خوب شد که به دنیا آمدی و چه خوبتر که دنیای من شدی          میلاد تو شیرین ترین بهانه ایست که می توان با آن به رنجهای زندگی هم دل بست و در میان این روزهای شتابزده عاشقانه تر زیست. میلادتو معراج دستهای من است وقتی که عاشقانه تولدت را شکر می گویم   تصویر زیبای صورت تو فرشته کوچولوی من روی کیک تولدت ...
7 اسفند 1392