شهرادشهراد، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 16 روز سن داره

شهراد پادشاه جوانمرد

17 و 18 ماهگی جانکم

آقا شهراد در مرداد ماه سال1393 به شهر کرمانشاه برای شرکت در مراسم عروسی سفر کرد   تو این عکس مثل شاهزاده ها خیلی شیک و با کلاس تو ماشین نشستی تا به باغ برسیم آخ که چقدر تو عشقی... مثل همیشه تو عروسی خیلی پسر خوب و ماهی بودی تو بغل همه میرفتی اصلا اذیت نکردی اینقدر تو فضای باغ برای خودت گشتی و بازی کردی و نانای کردی که از خستگی تو اون سرو صدا خوابت برد عزیز دلم.به من و بابا هم در کنار شما خیلی خوش گذشت واقعا در کنار هم خوش بودیم و البته خدا روشکر سفر خیلی خوبی داشتیم بارها و بارها خدای بزرگ و مهربونم رو به خاطر وجود این پسر عزیز و دوست داشتنی شکر میگم و ممنونم که منو لایق دونسته تا مادر همچین ف...
21 مرداد 1393

16 ماهگی آقا شهراد

همیشه به سفر گلم آقا شهراد در 16 ماهگی به نوشهر(متل بانک مرکزی) سفر کرد  قند عسل تشریف بردن لب دریا آفتاب بگیرن پسر نازنینم این سفر هم خدارو شکر در جوار شما خیلی خیلی به ما خوش گذشت  از همه مهمتر این که شما هر چقدر می خواستی بازی کردی و حسابی از فضای باز استفاده کردی یا لب دریا بودی و شن بازی میکردی یا سوار تاب و سرسره بودی من و بابا هم در کنار شما از بازی کردن با قند عسلمون لذت میبردیم  خیلی سفر عالی و خوبی بود واقعا خوش بود.    اینجا سد خدکی آویدره که یکی دوساعت هم اونجا بودیم  این عکسا رو با سختی از شما گرفتم چون همش دوست داشتی راه بری و...
17 خرداد 1393

کفش هایم کو؟؟؟

                                                           حالا که قدم به قدم راه میری قدم هات رو محکم بردار تا هیچ چیزی نتونه تورو به زمین بزنه نه نه اصلا اشکالی نداره  زمین خوردن خوبه باید زمین خورد تا بلند شدن رو یاد گرفت  زمین بخور ولی بلند شو.... حالا بازهم محکم تر قدم بردار تا برسی اگر نرسیدی مهم نیست مهم اینه که توی راهت خوب گوش کنی(تا نگردی آشنا زین پرده رازی نشنوی) پس محکم قدم بردار و خوب گوش کن... همیشه رفتن رسیدن نیست اما برای رسیدن چاره ای ...
24 ارديبهشت 1393

نوروز 1393

شهراد نازنینم،هدیه آسمونی من این دومین سالیه که شما در کنار سفره هفت سین ما هستی از خدای بزرگ میخوام که این چشم و چراغ زندگی ما همیشه شاد سالم و موفق باشه الهی آمین ... من و بابا از خدای خوب و مهربون بهترین عیدی عمرمون رو گرفتیم اون هم وجود پاک و معصوم گل پسرمونه  تو بهاری؟ نه بهاران از توست تو گل سرخ منی تو گل یاسمنی تو چنان شبنم پاک سحری ؟ نه از آن پاکتری تو بهاری ؟ نه  بهاران از توست از تو می گیرد وام  هر بهار اینهمه زیبایی را    هوس باغ و بهارانم نیست  ای بهین باغ و بهارانم تو! تو توانایی بخشش داری دستهای تو توانایی آن...
24 فروردين 1393

جشن یک سالگی پسر جوانمردم

نيما يوشيج در جشن يك سالگي فرزندش نوشت   پسرم    يك بهار، يك تابستان ، يك پاييز و يك زمستان را ديدي از اين پس همه چيز جهان تكراريست جز مهربانی   والا مقام باشی انشاالله...    چه خوب شد که به دنیا آمدی و چه خوبتر که دنیای من شدی          میلاد تو شیرین ترین بهانه ایست که می توان با آن به رنجهای زندگی هم دل بست و در میان این روزهای شتابزده عاشقانه تر زیست. میلادتو معراج دستهای من است وقتی که عاشقانه تولدت را شکر می گویم   تصویر زیبای صورت تو فرشته کوچولوی من روی کیک تولدت ...
7 اسفند 1392

9 ماهگی

آقا شهراد در سن 9 ماهگی برای اولین بار به شمال ایران (نوشهر) سفر کرد. عزیز دلم سفر بخیر تو یعنی گونه های غنچه ای را به رسم مهربانی ناز کردن تو یعنی جستجوی آبی عشق تو یعنی مثل شبنم عاشقانه ،گلوی یاس ها را تازه کردن تو یعنی وسعتی تا بی نهایت،تو یعنی نغمه موزون باران تو یعنی ارغوانی گشتن و بعد،هزاران دست تنها را فشردن تو یعنی بی ریا چون یاس بودن تو را انقدر در دل می سرایم،که دل یعنی ترا زیبا سرودن،فدای تو شقایق احساس،و رویای بی آغاز سرودن 2 تا هدیه آسمـــــــــــــــــــــــــــــــــونی من... در مشرق عشق دشت خورشید تویی در باغ نگاه یاس امید تویی در بین هزار پونه آنکس که مرا ...
7 اسفند 1392

10 و 11 ماهگی قند عسل

  آقا شهراد رفته آتلیه عکس انداخته البته اینجا اواخر 8 ماهگیشه،ماشاالله چقدر قند عسلم جذاب و خوش تیپه علاقه آقا شهراد به بازی با وسایل آشپزخونه... آخه موش موشک من تو تو سبد چی کار میکنی... یه روز جمعه رفتیم وموزه کاخ گلستان که خیــــــــــــــــلی هم به من و بابا مهدی در جوار شما خوش گذشت پسر من لباس پوشیده بره مهمونی... شکر خدای مهربون که شیرین پسر من اینقدر خوشگل میخنده،همیشه لبت خندون باشه عزیزم نمیدونم چه جوری بگم دوستت دارم پسر خوش قد و بالای من اینجا آقا شهراد جیگر طلا از حمام تشریف آوردن دارن آفتاب میگیرن   شرح پیشرفت های آقا شهراد: گل پسر من توی...
15 بهمن 1392

شهراد نیم ساله

ماهگی مبارک امروز شنبه 2 شهریور 92 روزیه که پسر شیرین عسل من سه روز از واکسن 6 ماهگیش گذشته . امروز روزیه که برای اولین بار غذا خوردن رو تجربه میکنی چون دیگه شش ماهه شدی و باید علاوه بر شیر مامان غذا هم بخوری اولین غذات مثل همه بچه های دیگه فرنیه اونم تو وعده صبحانه امیدوارم گوارای وجودت باشه از خدای بزرگ میخوام همیشه پسرم سالم باشه تا بتونه از این همه نعمت و برکت که سر سفره ما اومده بخوره و بنوشه و لذت ببره. اینم یه عکس از اولین غذای شیرین ترین پسر دنیا از همین اول کاری دوست داری مستقل غذا بخوری  اولش مزه غذا برات ناآشنا بود ولی خداروشکر غذارو دوست داشتی  عزیزم دست پخت مامان چه طوره؟ ...
11 آبان 1392

8 ماهگی

یه روز پاییزی آفتابی و تاب سواری عزیز دل مامان اینجا شهراد من به صورت کاملا مستقل نشسته و داره با اسباب بازیش بازی میکنه و چون عزیز مامان داره دندون جدید در میاره از اسباب بازی برای ماساژ لثه استفاده میکنه...  یه خواب راحت بعد از بازی معصومه تر از چشم تو چشمای درشت اهوی تو در و دشته اما بخدا اینهمه بیچاره که چشمای تو کشته  اون نکشته اون نکشته چقدر زمان داره زود میگذره انگار واقعا همین دیروز بود که توی بیمارستان برای اولین بار شهراد و توی بغلم گرفتم. آره عزیزم دارم هرروز بزرگتر شدنت رو میبینم و حالا 8 ماهه شدی داری قد میکشی و کارای جدید انجام میدی خدارو به خاطر همه چیز شاکرم .حالا دیگه ...
11 آبان 1392