شهرادشهراد، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 16 روز سن داره

شهراد پادشاه جوانمرد

تجربیات شیرین تابستانی

به لطف خدای بزرگ که مهربونی که محبت و نعمت خودش رو درحق ما تمام و کامل کرد دلگرمم به وجود خانواده نازنینم خدای بینهایت عززززیزم شاکرم به خاطر نعمت شادی و سلامتی و امنیت و آرامش و خانواده و همممممممه این زیبایی هاااااا. تابستان پرشور دل انگیز شهرادم و خاطرات و تجربیات شیرین شهراد و مادرانه های من و همراهی با عزززیز جاااانم و اولین حضور شهراد ناازنیم در کلاس موسیقی ، مادر و کودک . که البته به خاطر روزنه هایی که تو وجود پاک و نازنین شهرادم دیده شده تصمیم گرفتیم شهراد جان رو تو این کلاس ثبت نام کنیم که تو این محیط شاد همراه با بازی و شعر و نقاشی و فضای مادر و کودکی استارت شرکت کردن گل پسری تو فضای آموزشی زده شد. خداروشکر که لحظه به لحظه ...
28 آبان 1395

اردیبهشت 95

 اردیبهشت ماه برای ما پر از سفر و اتفاقای خیلی خوب و شاد بود و از این بابت وبلاگ گل پسری پر شد از عکسای شاد و متنوع  یکی از اتفاقای خوب و خوشایند البته اواخر فروردینی به دنیا اومدن یه فرشته پاک و کوچولو و نازنین به اسم حلما خانوم که دختردایی آقا شهراد هستن،خداروشکر که دخترمون سالم و سلامت به دنیا اومد....   اندر احوالات مارکوپولی ما :  دوتا سفر خیلی شیرین و دل انگیز ما به جنوب کشور که برامون به عنوان اولین تجربه خیلی خاطره انگیز شد ،اولی سفر به بندر عباس و قشم و دومی سفر به بوشهر که هرکدوم تو فضای دلچسب جنوب کشوری با اون هوای گهگاه گرمش حس و حال خاص و متفاوتی داشتن،خداروشکر این سفرها هم هر کدومش به نوع خودش به ما ...
19 خرداد 1395

بهار 95

  بالاخره بهاری که انتظارش رو میکشیدیم از راه رسید و با خودش کلی سرسبزی و طراوت آورد،البته الان که من دارم این پست جدید رو به وبلاگ قند عسلم اضافه میکنم اوایل اردیبهشت ماه هستش و از حال و هوای عید فاصله گرفتیم اما همچنان بهار هست و ماهم هستیم و از این حال و هوای خییییییلی خوب لذت میبریم.توی این فصل زیبا و رنگارنگ خدای مهربون من و شهراد جانم سعی میکنیم هر روز به پارک بریم و گل پسری هم حسااابی توی این هوای خوب درکنار دوستای کوچولو موچولوش بازی میکنه و من با دیدن این همه شور و نشاط و انرژی واقعا سر ذوق میام و به خودم قول میدم که هر روز این فرصت رو برای یکی یه دونم فراهم کنم که بتونه تو هوای آزاد حسابی بدو بدو کنه و با دوستاش شاد باشه... ...
1 ارديبهشت 1395

میلاد 3 سالگی و استقبال بهار...

استقبال بهار!!! بله جانکم حالا که برات مینویسم اسفند ماه شروع شده ماهی که به نظر من دو جنبه داره از یه جهت شادم برای رسیدن به نوروز و نو شدن و دیدن جوونه زدن درختا و البته دید و بازدیدای نوروزی از یه جهت نگاهی دارم به سالی که داره تموم میشه و به پایان میرسه و دیگه تکرار نمیشه...   اسفند ماه همیشه شور و حال خاص و متفاوتی داره،همه در تکاپو هستن برای انجام نظافت خونه و خرید و تدارک وسایل پذیرایی از مهمونا و ... که همه بوی زندگی میده.   ما هم تو این روزا کم و بیش مشغول نظافت و مرتب سازی و وسایل خونه هستیم که ناگفته نمونه در اکثر مواقع شما همکاری خوبی با من داری . خرید شب عید هم که دیگه گفتن نداره در جای خو...
10 اسفند 1394

بهمن ماه رسید

بهمن ماه هم رسید،دیگه کم کم داریم به میلاد 3 سالگی نااازنین پسر یکی یک دونم نزدیک میشیم. خداحافظی با دنیای 3 سالگی و ورود به یه دنیای جدید تر ،جدید از این لحاظ که دیگه تو این سن شهراد باید وارد دنیای آموزش بشه اونم تو محیط بیرون از خونه . فقط و فقط خواسته من از خدای بزرگ اینه که بتونیم هدایت گر خوبی برای مسیر پرورش همه استعدادای خدادادی باشیم که تو وجود جانکم نهفته ست، تو پر از انرژی و توانایی های بالقوه هستی ناازنیم، از خدا میخوام همیشه تو هر زمینه ای که دوست داری و به اون علاقه داری درجه یک و بهترین باشی. تو درجه یکی....  نمیدونم چه جوری دنیای زیبا و پر از عشقی که با تو دارمو برات بگم از بازی کردنای جورواجور و مختلف،از اینکه ر...
2 بهمن 1394

33 ماهگی پاییزی...

 تجربه دیدن اولین برف!!!!بله نازنینم شما تو سن 33 ماهگی برف رو از نزدیک دیدی و با دستای کوچولوت این دونه های سفید رو لمس کردی اونم تو ارتفاعات توچال،امیدوارم امسال یه سال پر از برف داشته باشیم تا بتونی با دستای خودت یه آدم برفی بسازی آدم برفی با دماغ هویجی و چشمای سنگی و موهایی از جنس جارو! دقیقا مثل بچه گیای مامان و بابا که بارها و بارها این کار و انجام دادیم از صمیم قلب دوست دارم شادی ساختن آدم برفی رو تجربه کنی ... اینجا چندتا از عکسای اون روز خوب رو ثبت کردم چون واقعا به هممون خیلی خوش گذشت. در تله کابین توچال... ایستگاه 7 برفی و خیلی سرد...   ایستگاه 5 توچال...    ...
21 آبان 1394

31 ماهگی...

  سال به نیمه رسید و پاییز رنگارنگ یکی دیگه از فصلای خوب خدا شروع شد و حال و هوای مهر ماه و رفتن بچه ها به مدرسه... و شهراد نازنینم که میخواد خوب غذا بخوره تا بتونه بزرگ بشه و به مدرسه بره(البته به گفته خود ایشون) تو این روزا و با سپاس بینهایت از بزرگی پروردگارم من روز به روز بیشتر شاهد رشد ذهنی و عقلی و ...شهرادم هستم این رو از سوالای مختلف و متنوعی که میپرسه میشه درک کرد. با دیدن برنامه کودک و با دیدن چیزای مختلفی که دور و اطرافمون وجود داره و اتفاق می افته خلاصه در مورد هر چیزی که فکرشو کنید،با همون زبون شیرین و لحن قشنگ و دوست داشتنیه کودکانش سوال میپرسه و قند تو دل ما آب میکنه، و من از این بابت واقعا خوشحال و ذوق زده هست...
7 مهر 1394

30 ماهگی...

 نوشهر خاطره انگیز اوایل مرداد ماه گرم و رنگارنگ یه سفر خیلی خیلی به یاد ماندنی و شیرین به نوشهر(مجموعه تفریحی بانک مرکزی )داشتیم که بسیااار هم به لطف خدا خوش گذشت. اول از همه چیز باید بگم که واقعا توی این چند روز از همه بیشتر آقا شهراد نازنین ما کیف کرد و صفا کرد چون حسابی درکنار ساحل نیلگون دریا آب بازی و شن بازی کردو تا جایی که درتوان داشت ازوسیله های بازی استفاده کرد و خلاصه از فضای باز و هوای خوب و ساحل دریا و...بهره کافی برد. و درکنار قند عسل شیرین زبون که واقعا با شیرین زبونیش خنده رو لب همه میاره صد البته ما و همه خانواده و عزیزان هم از دریا و فضای واقعا دل انگیز و زیبای مجموعه استفاده کردیم و کلی انرژی گرفتیم و خوش بو...
8 مرداد 1394

خرداد و تیر...

الان که دارم برات مینویسم دوسال و چهار ماهه هستی و من با تمام عشق و اشتیاق مینویسم تا بدونی برام خییییلی عزیزی و دغدغه جدی من توی این روزهای زندگی تربیت و پرورش کامل و بی عیب و نقص این لوح پاک و بی آلایش و فرشته دوست داشتنی زندگیمه  ساده مینویسم  منو ببخش اگر نمیتوانم  کامل تمام لحظه های شیرین با تو بودن رو به تصویر بکشم منو ببخش که اگرگاهی خوب نمیتوانم برایت کودکی کنم  منو ببخش که گاهی برای بازی کردن با تو وقت محدودی را صرف میکنم  و اگر گاهی حوصله و طاقت من کمتر از آن چیزی ست که باید باشد نازنینم،کودکانه هایت را برایت ثبت میکنم فقط همین... و حالا وقت سوال پرسیدن توست  مامانی این چیه؟؟؟؟؟؟&nb...
24 خرداد 1394