شهرادشهراد، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 16 روز سن داره

شهراد پادشاه جوانمرد

جشنواره نی نی و طبیعت

خبر فوری و مهم... آقا شهراد نازنین ما تو جشنواره با این عکس شرکت کرده لازم به ذکر است که این عکس ها  رو وقتی از ایشون گرفتم که مشغول کنجکاوی تو طبیعت و گل و درخت و ...بودن.   شرکت تو مسابقه برای من از همه چیز مهم تره چون میخوام نازنین پسرم بدونه که برام خیلی خیلی با ارزشه و این فقط به عنوان یه یادگاری کوچیکه که براش ثبت کردم البته خاطرات شیرین بودن با عزیز دلم تو فضای زیبا و رنگارنگ پارک ها همیشه تو ذهن و قلب من ثبت شده امیدوارم عزیز نازنینم بعدا از دیدنشون لذت ببره و صد البته که موفقیت تو این جشنواره شیرینی این همه زیبایی رو برامون چندین برابر میکنه... پسرم همیشه موفق باشی یک دنیا دوستت دارم بهترینم ...
7 خرداد 1394

اردیبهشت و خرداد ...

الان که دارم برای پسر یکی یدونم مینویسم وارد خرداد ماه شدیم و من تو این روزا سعی میکنم تا جایی که امکان داره قند عسلی رو ببرم بیرون تا از هوای بهاری نهایت استفاده رو ببره و حسابی تو محیط پارک بازی کنه البته بعضی روزها واقعا هوا گرمه و سعی میکنم این برنامه رو تو بعد ازظهر داشته باشیم که کمی هوا خنک تر میشه یعنی اگه بخوام یه روز خدایی نکرده شهراد رو نبرم پارک که اصلا و به هیچ عنوان شازده به ما تخفیف نمیده و خیلی شیک کفششو میپوشه و میره جلوی در می ایسته و میگه مامانی خدافظ من رفتم  و این جمله رو بار ها و بارها تکرار میکنه تا اینکه منم برم لباس بپوسم و آقا شهراد و ببرم پارک تا به هدفش برسه  آخه پسر من مامانی یه عالمه کار دار...
2 خرداد 1394

نوروز 1394

            بهار 94 هم رسید و ما برای سومین سال شهراد عزیزم رو پای سفره هفت سین در کنار خودمون داریم   نازنینم این فصل ها آمدنی و رفتنیند ولی وجود شما تو زندگی ما مخصوصا با اون همه شیرین زبونی و بلبل زبونی سرتا سر زندگی ما رو بهاری کرده.امیدوارم که بتونیم این غنچه زیبا و خوشرنگ و بو رو به بهترین شکل ممکن رشد و پرورش بدیم تا  استعداد و نیروی نهفته درونی وجودش شکوفا بشه و انشالله در آینده نزدیک به حال دورنی خوبی برسه و این حال رو به دیگران هم هدیه کنه،پسرم در کنار سفره هفت سین برایت درک این حال خوب و رسیدن به جایگاهی که جایگاه واقعی و حقیقی توست رو از خدای بزرگ در خواست کرد...
13 فروردين 1394

اسفند،ماه خاطره انگیز

شهرادم این اسفند ماه است ماهی که میرود تا همه طبیعت به نو شدن برسد ببین درختان کم کم آماده شکوفه زدن میشوند و گلها آماده به غنچه نشستن و این گوشه کوچکی از هنر نمایی خالق قادر ست بیا لذت ببریم از تماشای گل از تماشای درخت از آواز پرندگان و...که این انتهای نیایش است و لذت ببریم از زندگی کردن در کنار عزیزانمان که تکتکشان موهبتندو وجودشان غنیمت با یک دنیا عشق برایت مینویسم پسر جوانمردم آخرین ماه از سال 93 هم رسید،با همه شلوغی ها و خستگی از کار خونه و خرید و غیره خیلی این ماه قشنگ و دوست داشتنیه چون همه جا بوی نو شدن میده و همه در حال تکاپو هستن تا با تمیز کردن خانه و خرید لباس نو و مهیا کردن وسایل هفت سین و همچنین آماده کردن خوراکی های خو...
27 اسفند 1393

آقا شهراد 2 ساله در آتلیه

  بدون شرح... با این که تو آتلیه اصلا دوست نداشتی با ما همکاری کنی و همش دوست داشتی بری دنبال بازی و جستجو ولی خداروشکر نسبتا عکسات خوب از آب در اومد این هم یادگاری از 2 سالگی عشقم  از خدای بزرگ به خاطر این عشق ممنونم تنها دوست داشتنت کافی نیست تو معصوم ترین و زیباترین و کامل ترین هدیه خدایی از او میخواهم یاریمان کند تا بتوانیم راهنما و یاری رسان بی نقصی برای رسیدنت به والا ترین جایگاه ها باشیم  موفق باشی و سربلند  و بدان که میخواهم هر جا که هستی در هر مقام و جایگاهی وسیع باش و سر به زیر و با ایمان تو را به دستان مهربان خودش میسبارم   ...
6 اسفند 1393

جشن میلاد 2 سالگی...

  سپاس از تو که بهترینی  جشن تولد دوسالگی شهرادم  همون جوری که برنامه ریزی شده بود به بهترین شکل ممکن برگزار شد و حضور سبز عزیزانمون واقعا این شب رو برای ما قشنگ تر و به یاد ماندنی تر کرد شور و شوق من و بابای مهربون و همراهی عاشقانه بابا برای برگزاری این جشن وصف نشدنیه چون هر دوی ما میخواستیم تو این شب خاطره انگیز شاد باشیم ازاینکه شهراد نازنین رو توی زندگیمون داریم به لطف خدای بزرگ والبته هنر نمایی شهراد نازنینم به همراه عموی مهربونش تا همیشه عمر تو صفحه بهترین خاطراتم ثبت شد  عزیز نازنینم برای خاطره سازی این شب قشنگ که خدای مهربون فرشته زیبای خودشو به ما هدیه داد چند تا از عکساتو گ...
4 اسفند 1393

گذری در 22 ماهگی شهرادم

مشهدی شهراد خان: آقا شهراد ما برای زیارت امام رضا به شهر مقدس مشهد سفر کرد زیارت قبول پسرم... این اولین سفر زیارتی گل پسرم بود اینجا همون طور که پیداست تو لپ شهراد جونم یه شکلاته که اونو یکی از خدام بهش داد این بهونه ای شد تا هر وقت وارد حرم میشدیم شهراد جان با صدای بلند میگفت:آقا شکلات بده... و از اونجایی که قند عسل ما همیشه و همه جا آماده برای کنجکاوی کردنه توی حرم هم وسیله بازی خودشو پیدا کرد و بازی جدیدشم اختراع کرد و یه دل سیر بازی کرد من هم که طبق معمول علاوه بر این که تماشاچی بودم و حواسم به این بوده عزیز دلم به خودش آسیب نزنه این ل...
24 دی 1393

20 و 21 ماهگی دردانه من...

شهراد نازنینم حالا دیگه به راحتی کلمات بیشتری رو نسبت ماه های پیش میگی از این بابت واقعا خداروشکر میکنم که به گل پسر من قدرت تکلم داده . البته عسل من جمله های دو کلمه ای هم میگه مثل:بابا بیا،نی نی رفت،بریم تاب بازی،مامان پاشو،قاشق بده و خیلی از چیزای دیگه  خدایا ممنونم به خاطر این همه نعمت... خیلی پسر ددری هستی و خیلی دوست داری تو محیط بیرون از خونه راه بری و بازی کنی من وبابا همه سعی مونو میکنیم تا از این نظر هم شما از ما کاملا راضی باشی  اینجا دریاچه چیتگره و تو یه روز آفتابی پاییزی فصل آبان شما رو آوردیم تا حسابی بازی کنی و هوای تازه بخوری و شاد باشی تا ما هم از شادی شما لذت ببریم خدایا ممنونم که م...
8 آذر 1393

19 ماهگی

   عزیز دل مامان و بابا توی 18 و 19 ماهگی خیلی از کلمات و اسم ها رو میگه ،خدای بزرگ و مهربون رو شکر میکنم برای اینکه از این لحاظ هم شهرادم خیلی باهوش و بادقت هست و کلمات و بادقت گوش میده  اونها رو میگه و تکرار میکنه. شهراد نازنینم تقریبا اسم هر چیزی رو که برات تکرار میکنیم شما هم سعی میکنی که اونو بگی مثل پارک،تاب بازی،به به،آبه،اسم عموها و اسم خاله جون،دایی،عمو،دد،قاشق،کفش ،عینک ،کلاه و  البته خیلی از چیزای دیگه ... خلاصه سعی میکنی هر چیری که میخوای به خوبی مارو متوجه منظورت  میکنی عزیز دلم خیلی خیلی شیرین و بانمک کلمه ها و اسم ها رومیگی و واقعا همه رو بیش از پیش عاشق خودت کردی...  عاشق تاب بازی و سرس...
2 مهر 1393